به اعتقاد من بزرگترین اکتشاف قرن در زمینه نفس و روح انسان است. این اکتشاف بزرگ معلوم کرد که هر فردی دارای مخزنی سرشار از نیروهای بیکران و نامحدودی است که توسط آن قادر است به هر آنچه که میخواهد برسد.
«ویلیام جیمز» پدر روانشناسی امریکا
همه ما درعینحال که دارای یک بُعد «مادی» هستیم (منظور همان جسم ماست) یک بُعد «غیرمادی» هم داریم. در برخی از کتابها به آن «منبع انرژی»، «خود عالی» ذهن بالاتر»، «ابر آگاهی»، «هوشیاری کامل» «روح» یا «بُعد روحانی» وجود ما میگویند.
به هر ترتیب، من اسم آن را «طبیعت درونی» میگذارم. خانم استر هیکس در اغلب کتابهایشان توضیح میدهند که؛ «وجود غیرمادی» یا همان «طبیعت درونیتان» بخشی بزرگ و خردمندی است که در جسم مادی ما وجود دارد.
این بخش از وجودمان مجموعهای کامل از خرد، عشق، صلح، سعادت و تمام چیزهای نیکو و عالی ست. همینطور بیش از آنکه فکرش را کنید در اتفاقات دنیای بیرونتان نقش دارد.
به قول مولانا؛
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
«طبیعت درونی» تان همیشه دیدگاهی را عرضه میکند که حداکثر منافع را برایتان دارد. همچنین؛ «طبیعت درونی» تان دارای باورهایی درباره خودتان یا همان (بعد مادی) است. ازجمله؛
- شما عالی و دوستداشتنی هستید.
- شما شایسته فراوانی، برکت، سلامتی و سعادت کامل هستید.
- شما هوش فراوانی دارید. همینطور تمام ابزار لازم برای ساختن یک زندگی لذتبخش رادارید.
- شما لیاقت بهترین نعمتهای خداوند رادارید؛ و از این قبیل باورهای عالی!
اما برگردیم سر موضوع اصلی؛ که چرا باید با «طبیعت درونی» تان هم گام شوید؟
قضیه ازاینقرار است؛ هرگاه به خواسته یا هدف جدید و نیکویی فکر میکنید، ارتعاشی مطابق بافکرتان فعال میشود.
در همین موقع، «طبیعت درونی» شما که یک انرژی مثبت، پاک و خالی از هرگونه مقاومت به خیروخوشی ست، بهسرعت باهدفتان هم ارتعاش میشود؛ زیرا رشد و تکامل شما برای «طبیعت درونیتان» بسیار بااهمیت است.
با تمرکز بیشتر شما بر روی هدفتان، تمرکز «طبیعت درونی» تان هم بهطور هوشمندانهای بر نتیجه هدفتان معطوف شده و شمارا به سمت آن هدایت میکند. چراکه «طبیعت درونیتان» میداند که کدام مسیر برای رسیدن به خواستههای شما شادیآور و دارای کمترین «مانع» است.
از قبل میدانیم «قانون جذب» به ارتعاشات توسعهیافته «طبیعت درونیتان» که درباره خواستهتان است، واکنش نشان میدهد.
درعینحال «قانون جذب» به ارتعاشات افکار قالب ذهنتان (درباره خواستهتان)، هم واکنش نشان میدهد. درنتیجه حالا دو ارتعاش متفاوت دارید.
ارتعاشات توسعهیافته «طبیعت درونیتان» که میداند آنچه شما خواستهاید توسط «قانون جذب»، درحالیکه تبدیلشدن به بُعد فیزیکی ست و از طرفی ارتعاشات خود شما که معمولا حاصل شک، تردید و ترسهایتان است و مانع تجلی خواستههایتان میشود.
درنتیجه مهمترین کار شما برای خلق یا جذب خواستهتان این است؛ که ابتدا ارتعاشات ذهنتان را با ارتعاشات توسعهیافته طبیعت درونیتان همراه یا هم گام کنید.
حتما میپرسید چگونه؟
برای هم گام یا همراه شدن باید اهمیت «احساسات» را درک کنید.
نقش احساسات!
«طبیعت درونی» تان از طریق احساسات با شما گفتگو میکند! بهطورکلی همه ما دو نوع احساس را طی شبانهروز تجربه میکنیم؛ «احساس خوب و احساس بد»
باید درک کنید که؛ هرگاه که درباره موضوعات مهم زندگیتان یا مهمترین اهدافتان فکر میکنید، رفتار میکنید و یا سُخنی میگویید که با «طبیعت درونی» کاملا هماهنگی دارد، «احساسات خوب» را تجربه میکنید. همچنین هرگاه که «احساسات بد» را تجربه میکنید بیانگر این است که دیدگاه یا افکار فعلیتان با «طبیعت درونی» تان در هماهنگی نیست.
به بیان بهتر؛ وقتی با تمام وجود و از ته دل چیزی را میخواهید، (خواستهای دارید) از فکر کردن به آن لذت میبرید و برای رسیدن به آن تمایلی نیرومند و یا «اشتیاق» شدیدی دارید، یعنی که ارتعاشات فکرتان نسبت به هدفتان با ارتعاشات «طبیعت درونی» تان در بالاترین سطح هماهنگی قرار دارند.
به قول مولانا؛ خوش باش که هر که راز داند داند که خوشی خوشی کشاند
یا به قول حافظ؛ هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
اما اگر وقتی به هدف خود یا هر موضوع مهم دیگری فکر میکنید و احساسات بدی مانند دلسردی، ناامیدی، ترس و تردید را تجربه میکنید نشان میدهد ارتعاشات فکرتان نسبت به هدفتان با ارتعاشات «طبیعت درونی» تان در پایینترین سطح «هماهنگی» قرار دارند.
به بیان بهتر ارتباط شما با طبیعت درونتان قطعشده است.
نکته مهم اینجاست؛ وقتی به ترسهایتان توجه بیشتری میکنید، احساسات بد خود را قویتر میکنید و ازآنجاکه «قانون جذب» هیچگاه از حرکت بازنمیایستد، در وضعیت جذب موضوعاتی قرار میگیرید که آنها را نمیخواهید!
به خاطر بسپارید!
«احساسات منفی» به شما نشان میدهند؛ افکاری که در ذهنتان میچرخند، ارتعاشاتی را ایجاد میکنند که با طبیعت درونیتان بهشدت ناهماهنگ است یعنی این افکار باعث شده تا ارتعاشی مخالف باهدف مهمتان درون شما فعال شود. به بیان بهتر شما در مسیری اشتباه قرار دارید.
ذهنیت جدید:
«احساسات» مهمترین تحلیلکنندههای ارتعاشات شما هستند. «احساسات» شما بهتنهایی، چیزی ایجاد نمیکنند اما به شما نشان میدهند که در حال جذب چه موضوعی هستید.
درواقع تمام احساساتی که درباره هدفهای مهمتان دارید شاخصی از فعالیت شماست که چقدر خوب یا بد با «طبیعت درونی» تان هم گام هستید.
هیچچیز مهمتر از این نیست که احساس خوبی داشته باشم.
«احساس خوب» یعنی شما در مسیر جذب تمام چیزهایی هستید که خواستهاید.
«احساس خوب» یعنی شما با «طبیعت درونی» تان در بالاترین سطح «هماهنگی» قرار دارید.
برای همین بسیار مهم است که ارزش داشتن «احساس خوب» را درک کنید.
هرچه احساس شور و اشتیاق نسبت به خود، روال زندگی و هدف مهمتان در شما بیشتر باشد، بیانگر ارتباط قوی و خالص با «طبیعت درونی» تان است. در این حالت شما در بالاترین حد «پذیرش» هستید؛ یعنی به تمام چیزهای خوبی که میخواهید اجازه ورود به زندگیتان را میدهید.
همینطور هرچه احساس ترس و ناامیدی نسبت به هدف مهمتان در شما بیشتر باشد، بیانگر فاصله شما با «طبیعت درونی» تان است. در این حالت «مقاومت» شما در بالاترین حد ممکن قرار دارد! «مقاومت» کردن یعنی اینکه شما اجازه آشکار شدن تمام چیزهای خوبی که میخواهید را نمیدهید.
درنتیجه اولین کار مهم شما برای ارتباط و «همجهت» شدن با «طبیعت درونی» یا همان منبع انرژی این است که؛ روی احساسات خود «حَساس» باشید.
تا میتوانید با «تمرکز» روی افکار یا موضوعات خوش احساس، احساسات خوبی درباره مهمترین اهدافتان بسازید تا با «طبیعت درونی» تان همجهت شوید. در این هنگام ایدههای بیشتری برای خلق کردن، اقدام کردن و در یککلام به دست آوردن تمام چیزهای خوبی که میخواهید به شما میرسد.
به خاطر بسپارید!
برقراری ارتباط کامل با «طبیعت درونی» نهتنها فقط دستیابی سریعتر به هدفهایتان را ممکن میکند بلکه هرروز و هرلحظه زندگیتان را لذتبخش و شادتر میکند.
روزهای زندگیتان سرشار از رضایت و عشق میشود و اینها همان چیزهایی است که شما برای تجربه کردنش به دنیا آمدهاید.
به خاطر بسپارید!
اگر احساس بدی نسبت به زندگیتان دارید، باید درک کنید اینها فقط احساسات شما هستند. آنها فقط بخشی از تجربه لحظه اکنون شما هستند. خود واقعی شما این نیست! اگر بخواهید در آنها بمانید، هر پیشرفتی را تا حد زیادی به تاخیر میاندازید!
و درک کنید که باکمی تلاش (ارتعاشی) میتوانید به خود واقعیتان وصل شوید.